در دهم بهمنماه سال گذشته که به دنبال دیدار جشنهای باستانی از نزدیک بودم، برای شرکت در جشن سده با یک تور تفریحی به کرمان رفتم. در ذهنم از جشن سده چیزی شبیه چهارشنبهسوری موج میزد، اما آن شب که در محلهای به نام «باغچه بداغ آباد» در خیابان سده دور هم جمع شدیم، برایم بسیار جالب و تعجبانگیز بود زمانی که دیدم همهی مردم، زن و مرد، مسلمان، زرتشتی، مسیحی، کلیمی و … از تهران، کرج، یزد، اهواز، شیراز، اصفهان و روستاهای اطراف و حتی گردشگان اروپایی، آمریکایی و استرالیایی همه دور هم، دست به دست هم، شانه به شانه هم به دور سفره آتش که کنایه از «اهورا مزدا» نماد و مظهر نور و زندگی است جمع شده بودند. این همبستگی و پیوند میان شهرها و کشورهای مختلف همراه فرهنگی والا و متمدن مرا به وجد آورده بود تا جایی که شعله مهر و عشق در قلب و روح من زبانه میکشید و مرا از درون جان گرم میکرد و انرژی و روشنایی میداد.
آن شب شاید اولین باری بود در دوران زندگیام که در بین چندین هزار نفر جمعیت متفاوت از جنسیت، فرقه، نژاد، دین و مذهب قرارگرفته بودم که تنها مهر، دوستی و همبستگی را سرلوحه کرده بودند. و از نزدیک «همه متفاوت اما همه خویشاوند» را لمس میکردم.
آری، روز دهم بهمن ماه هرسال، مردمان به افتخار و احترام به آتش بنا بر باور خود که این روز «پیدایش آتش» است و با اعتقاد به زوال و شکست نیروی تاریکی، ظلمت و سرما که نماد نیروی اهریمن است، با تعاون و همکاری با یکدیگر پیمان «صلح و دوستی» میبندند و بر سر یک سفره، دمخور گرمی، نور، انرژی و مهربانی میشوند.
جشن سده در چهلمین روز تولد خورشید است، هنگامی که چهل روز از زمستان گذشته و پایان چلهی بزرگ یعنی یلدا به شمار میآید. سده هنگامی است که مردم در شوق نوروز شبها و روزها را جداگانه میشمردند. جمع این دو پنجاه روز و شب میشود صد، یعنی هنگامی که پنجاه روز و پنجاه شب به نوروز مانده است.
در فرهنگ ایران باستان جشن سده، جشن آشنایی انسان با آتش است. ایرانیان باستان جشن سده را شبهنگام برگزار میکردند. به صحرا میرفتند و تپههایی از بوتهها و هیزم را آتش میزدند و شادی و پایکوبی میکردند. به قول نظامی:
رخ آراسته دستها پرنگار به شادی دویدند از هر كنار
آنان باور داشتند که این آتش، بازماندهی سرما را نابود و زمین را گرم میکند. و افروختن آتشی همانند خورشید، باعث گرمتر و نیرومندتر شدن خورشید میگردد.
برخی محققان عقیده دارند که این جشن به مناسبت کشف آتش توسط هوشنگ بنا نهاده شد. برخی نیز این جشن را به مناسبت یکصد فرزند کیومرث میدانند که وقتی به حد رشد رسیدند، جشنی به پا شد و آن را جشن سده نامیدند. برخی نیز قدمت جشن سده را 7000 سال میدانند.
جشن سده چهل روز بعد از شب یلدا، شب میلاد خورشید است و در واقع چلهی خورشید است. این جشن شبهنگام برگزار میشود. شب نشانه تاریکی است و تاریکی، معرف آشفتگی نخستین که به اعتقاد بشر بدوی قبل از خلقت بر جهان حاکم بوده است. بنابراین آتش افروختن در شب، به معنای نوعی بازگشت به آغاز و نوعی خلقت مجدد جهان است.
جشن سده در دوران گذشته در همهی شهرهای ایران به ویژه اصفهان با شکوه فراوان برگزار میشد و در زمان مرداویج زیاری در سال چهلم هجری در دو سوی زایندهرود، پرندگانی از جنس چوب میتراشیدند و با غروب آفتاب، آنها را که به روغن مخصوصی آغشته بودند آتش میزدند و روشن میساختند و شب تا به صبح، چنین به نظر میآمد که پرندگان آتشین بر بالای زایندهرود در حال پروازند و مردم پای آنها به شادی و پایکوبی میپرداختند.
امروز هم در کردستان، بلوچستان و ترکمنصحرا، دهقانان با شور و شوق از نزدیکی غروب تا بامداد سده را به جشن و سرور برگزار میکنند. زرتشتیان در کرمان و یزد مراسم ویژهای برای این جشن دهقانی و چوپانی برپا میدارند. ابوریحان بیرونی میگوید: آخر زمستان که شدت سرماست این جشن به آن فسردگی و سرما، شوق و شور و گرمی میبخشد.
باز هم شادی، باز هم نور و روشنایی، باز هم گرمی، همدلی و مهربانی که هر یک از این ها خشتهای بنای سر به آسمان کشیده «صلح» است تا هنگامی که ما با یکدیگر میخندیم و دل و زبانمان همسو و همراه است به یکباره به یک چیز میاندیشیم: «شادی در همه پهنه گیتی پیام آور صلح، دوستی و همزیستی است.»